سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انتقال وبلاگ

با سلام خدمت همه بازدید کنندگان گرامی

وبلاگ Narouei.parsiblog.com به Narouei.vcp.ir انتقال یافت

Narouei.vcp.ir  با امکانات بیشتر از جمله تالار گفتمان و ارسال مطلب و ...

 

http://Narouei.vcp.ir/



[ جمعه 90/5/28 ] [ 9:29 عصر ] [ ناروئی ]

نظر

تیره شیرانی از طایفه ناروئی

افسانه بلوچی می گویند:چون شیرخان خداست دیده برجهان فروبنددبه دوپسرش گفت:هر زمان کبوتری سفیداز چادرم بیرون آمد وبه اسمان ها پرواز کردمن جان سپرده ام وشما از این دیار کوچ کنید.آن دیار ناروبوددر افقانستان وآنها بخشی ازایل ناروئی بودندوبه عللی که برای من ناشناخته است مجبور به ترک ان دیار شدنداین گروه از ایل ناروئی نخست به اطراف زابل آمدند.گروهی از ایشان در انجا ودر حوزه سیستان ماندندوطایفه ی ناروئی سیستان رابه وجود اوردندگروهی دیگرشان که حدود پانصد یاسی صد خانواربودند عازم بلوچستان شدند اینان برسرراه خود به رود بارجیرفت رسیدندوبعد از جنگ وکشمکش با مردم آن دیارسپس به پمپور رفتندکه محل حکومت ملک ها بود ملک ها رابه ایشان نیاز بود اینان چنک آورنی بی باک بودندوملک ها حکمرانی ضعیف .

سعید خان پسر علی خان -رئیس ایل ناروئی از ملک ها زنی گرفت وبدین وسیله در جرگه بزرگان محل واردشد اینان کم کم یاگرفته وقدرتمند شدند ،از سوی ناروئی ها دامدار بودند وجنکجو ومنطقه نیز فقیر لذا مجبوربه چپاول ده نشینان اطراف پمپور خارت احشام انان شدند :آورده اند روزی یکی از ملک ها به بزرگان ناروئی ها گفتند :به افرادت ما دیانها را اینگونه ندوانندکه آبستن هستند برای کوهایشان خطر داردوآن ناروئی گفت باکی نیست چه کره ی ؟گوهایشان وآنهااز ان ساست:

به حرحال سعید خان شیخ مهراب بارک زهی از بزرگان در باره ملک ها را به سوی اینده شوق میدهد تا وقتی که ملک شاه عالم با یارانش به شکار می روند در قلعه ای پمپور مانده وآنجا را تصرف شود او نیز چنین کرد وقلعه را به ناروئی ها داده ملک ها وقتی که باز کشتند بی هیچ ستیزهی پراکنده شدند وحکومت را به ناروئی ها سپردند . گروهی به سراوان وجمعی به فنوج ودر سایر منطقه پراکنده شدند سردار مهراب خان. سعید خان از همسری که از ملک ها اختیار کرده بود پسری داشت به نام مهراب که در اون موقه نام آوری شده بود ودر کنار پدر زندگی می کرد او با مرگ بدر ریاست ایل ناروئی را در دست کرفت ناروئی ها به طوری کلی نژادی هستند بامردانی بلند قد مقبول و فعال ،قدرت جمانی فوق العادای دارند ودربرابر تغیرات اقلیمی وفصول سال-سازگار هستند.از مرگ نمی ترسند وگفته می شود هنگام جنک در نهایت رشادت ودلیری می جنکند .با قدرت یافتن ایل ناروئی ها در بمبور اطراف آنان و آنجام یا فتن نیشتر ایل که تازه به منطقه رسیده بودند وحکام محلی اطراف هم دست یاری به سوی انان دراز کردند میر دوست حاکم باهو کلات وسربازازمهراب خان خواست اورا در گرفتن مالیلت کمک کند .ودر همین چنک لنک شد .از این پس اورا مهراب لنگ می گفتند با مطیع کردن دشمنان میر دوستی بخشی از دشتیاری تابع او شد.

سراوان وایذانشهر هم از طریق شیخ مهراب بارک زهی مطیع - نه دست شانده ی او گردید حاکم فنوج نیز از او کمک خواخست وی به یاریش رفت امل خود او را کشت بدینسان حکومت مهراب خان از سراوان ناچاه بهار بجز نیکشهر وقصر قند که در دست بلیده ای ها بود ودین محمد جدگال بر انجا جکومت می کرد گسترش یافت. سردار محمد علی خان :در سال 1240تا1839ه ق حاجی عبدالنبی نامی که از اطراف واز طرف دولت انگلیسی سفیری به مکران کرد و محمد علی خان ناروئی پسر مهراب خان را دیده است می نویسد :محمد علی خان ناروئی قلعهای پمپور رادر تصرف دارد و محمد شاه از اهالی سیب سراوان ظاهرا از سرکردگان مهم بلوچستان است ولی منتها قدرتی ندارد ودائما باسایر حکومت وایلات به جنگ وجدال مشغول است .با قدرتیا فتن دولت مرکزی بین سران ایل ناروئی ووالی کرمان نوعی توافق بر قرار شد ومحمد علی خان که پدرش در زمان حیات کار های رت به دست او سپرده بود. گهگای به چپاول اطراف می برداخت وچه محمدشاه قاجار نه آنچنان قوی بود که کاملا بر مکران وبلوچهای اشوبکر تسلط یابد . محمدعلی خان که از سرکردگان ناروئی ها بود به وسیله خیانت یکی از بستگانش به دست قوای دولتی افتاد وبه تهران فرستاده تاپنچ سال آنجا توفیق بود وبعد از ازاد شدن به وطن باز گشت شبانه به پادگان پمپورحمله کرد وبعد از مدتی شکست خورد وبه منطقه میناب میرود ودر انجا وفات می کند .محمد علی خان یکی از بزرگان طایفه ی سالاری ها را که ساکن بشاگرد بود تطمیع می کند که وقتی به میهمانی مهراب حاکم نیکشهر میرود اورا بکشد او نیز به هنگام نماز صبح مهراب و زنش را کشته وجریان را به محمد علی خان خبر میدهد محمد علی خان از پمپور به نیکشهر آمده وحکومت آنجا راکه تابع قصر قند بوده به دست می گیرد .حاکم قصر قندبه نام دین محمد بلیده ای به خون خواهی مهراب تر خواسته وبزرگان چانف،لاشار،بنت وطایفه ملک هانیز با او همدست می شوند دین محمد بلیده ای نیکشهر رت محاصره می کند محمد علی خان به بدرش خبر میدهد که بیاری او از پمپور بیاید واو نیز حرکت می کند ودر طول راه عده ی زیادیاز ناروئی ها بر اثر اختلاف با مهراب خان وی را رهامی کنند مهراب خان ومابقی که با وی هم قسم شدندبه راه خود ادامه می دهند ولی ذر ریگ های اسپگه افراد طوایف لاشار،بنت،چانف،وملک ها برسرانان ریخته ومهراب خان را به تلافی خون مهراب حاکم نیکشهر وزنش می کشند .ودین محمد نیز جریان واقعه را به اطلاع محمد علی خان رسانیده وخاستارتسلیم می شود محمد علی خان که یارای مقاومت در خود نمی بیند با شرایطی مبنی بر تامین امنیت کامل محل عبور از قلعه بیرون آمده وبه بشاگرد می رود .(

صحت این مطلب مربوط به وبلاگ ارائه دهنده برای اطلاعات بیشتر به وبگاه اصلی مراجعه شود.

 به نقل از : http://shirani.persianblog.ir/post/2



[ پنج شنبه 90/5/27 ] [ 7:9 عصر ] [ ناروئی ]

نظر

کجایی هستیمممم!!!

با سلام

بعضی از دوستان اعتراض کردن هم تو این وب هم تو فیس بوک که چرا به ما گفتی مثلا عربیم...

اولا من از قول خودم چیزی نگفتم چیزایی که نوشتم تحقیقاتم بوده از  کتاب ها و...

1- اعتقاد بر اینکه از ناروی افغانستان هستیم و آریایی

2-از نهروان اومدیم و تجار بودیم

 

برای حرف اولی مدرکی نتونستم پیدا کنم اگه کسی مدرکی داره که ما از ناروی هستم رو کنه منم خوشحال میشم

اما حرف دوم شجرنامه نارویی ها میرسه و عبدالمناف پدر بزرگ پیامبر (ص) واسه همین نارویی ها خودشونو سید دارن

می تونید این مقاله رو هم تو ویکیپدیا بخونید http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C%DB%8C

سوء تفاهم نشه نظر شخصی خودم نبود.

البته چند دیدگاه دیگه هم وجود داره تو پست های بعدی می نویسم

اما نظر خودم 

 

حرف آخر از دیدگاه من هیچ فرقی نداره ما کجایی هستیم مهم اینکه ما یه طایفه بزرگ و موفق بودیم و هستیم و خواهیم بود... چه در ایران چه افغانستان و چه پاکستان چه در کشورای خارجی

 

اگه کسی دیدگاهی در این مورد داره تو بخش نظرات اعلام کنه ممنون میشم.... (البته با ارائه مدرک)

 

 



[ پنج شنبه 90/5/27 ] [ 6:9 عصر ] [ ناروئی ]

نظر