سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طایفه نارویی

من نه از طایفه ی برگ، نه از طایفه ی باد که از طایفه ی فریادم

هر چه دارم در دست

نذر این کار کنم  

داد باید بستانم ز سکوت  

خسته از خامشی خانه برانداز سکوتم این بار 

من نه از طایفه ی ساده ی برگم که زبان بندم و حرفی نزنم  

که برقصم به بد آهنگ ترین نغمه ی باد   

که بسوزم ز شبیخون حریصانه ی باد     

که بمیرم به سکوت    

که شوم رنگ سقوط     

من نه از طایفه ی تیره ی بادم که بسوزانم برگ 

که ز دلمردگی ام ساده و بی غصه برویانم مرگ      

من ز فریاد ، ز دادم آری          

من همان ساقه ی سبز     

مانده در عمق چمنزار سکوتم آری

تن به تعظیم به باد    

تن به این رکعت اجبار ی پر استبداد   

من نمی خواهم داد   

خانه ی تیره ی باد 

می نشانم بر باد  

محکم و سخت به پا می خیزم    

که اگر بنشینم باد بر می خیزد    

چه شود خواست که خاست    

خواستن کار دل است     

خاستن کار من است    ...

 

شاعر: احمد حسینی  شعر : چه شود خواست که خاست...



[ دوشنبه 90/9/21 ] [ 11:56 صبح ] [ ناروئی ]

نظر

بنت با نارویی ها

بنت در آغاز تابع حکومت قصرقند و در قلمرو بلیده ای بوده و یک نفر از طایفه میرهای بنت از سوی حاکم قصر قند ، امور مربوط به بنت را انجام می داده است.

سردار محمد علی خان نارویی ، پسر مهراب خان حاکم نیکشهر ، را کشت و بر آنجا و بنت تسلط یافت؛ اما از هنگامی که سردار حسین خان ، فرزند محمد علی خان،‌ خواهرش، با نو گراناز، را به عقد میر حاجی ، یکی از بزرگان بنت در می آورد ، بنت به طایفه شیرانی تعلق می یابد . مدتی بعد سردار حسین خان به علت در گیری با دولت مرکزی ایران از حکومت عزل گردید و در نتیجه ، حکومت بنت به سردار مهیم خان لاشاری سپرده می شود .

همزمان با بزرگ شدن پسران بانو گراناز، خانهای شیرانی قدرتی یافتند و در نزاعی که منجر به قتل برادران مهیم خان لاشاری شد، اسلام خان ، پسر با نو گراناز ، به اتفاق پنج برادر خود به نامهای : جهانگیر خان ، شهباز خان ، نقدی خان، میرزا خان و صاحب خان، حکومت بنت را به دست گرفت و چون خانواده او در بنت از احترام ویژه ای برخوردار بود ، با استفاده از نسل مادری ، خود را شیرانی"نارویی" خواندند.



[ یکشنبه 90/9/20 ] [ 12:58 عصر ] [ ناروئی ]

نظر

مهراب خان نارویی-شیرانزهی

در مورد مهراب خان شیرانزهی که در کتاب بلوچستان در عصر قاجارذکر شده توجه بفرمائید واینک عین نوشتاردر صفحه70در سال 1224 قمری بنا بگزارش کاپیتان گرانت انگلیسی در قصرقند شحصی بنام ( شیخ سمندر به طورمستقل حکومت میکرد) واداره دزک در( دست نعمت الله بود ) پر قدرت ترین حاکم بلوچستان غربی ( شاه مهراب بود ) او قدرت جمع اوری ( ده هزار نیرو رادر ان زمان داشت مهراب از ایل ناروئی بود) که توانسته بود بوسیله ازدواج با دختر یکی از سرداران بنپورجای پای در منطقه باز کند وسپس با نیروی نظامی بر تر خود قدرت را بدست گیرد. او در این سالهای 1810م1225ق نه تنها در حوزه حکومتی خود (مستقل بود ) بلکه چندی قبل از دیدار با پاتینجر به اتفاق برادرش قائیم خان به ( لار) حمله کرده وحدود سه ماه انجا را در تصرف خود داشته. ضمنا انطوریکه از تاریخ ورود کاپیتان گرانت ببلوچستان پیدا است هم اکنون 207 سال از ان زمان میگذرد . وبنظرم تنها موارد اختلاف با گزارش کاپیتان گرانت و نظریه بازماندگان مهراب خان و مطلعین محلی این چند مورد است. 1- وی با دختر یکی از سرداران بنپورازدواج نکرده بلکه ان پدر وی بنام سعید خان اول پایه گذار حکومت شیرانزهی در بنپور بوده که همراه ایل تبارش از سیستان بعنوان پناهنده ببنپور میاید وملک شاه جهان اخرین دودمان ملکها از وی نگهداری میکند وپس از مدتی با خواهر ملک ازدواج میکند ومهراب خان متولد میشود وی خواهرزاده ملک شاه جهان است .
ضمنا نحوه تصرف قلعه بنپوروپایان دادن بحکومت هفتصد ساله ملکها بطور مفصل در قسمتهای گذشته بیان گردیده. 2- نام برادر مهراب خان قائیم خان نبوده بلکه محمد حسنخان است قابل توجه است وقتی که یک حارجی مهرابخان را بنام ( شاه مهراب میداند ) واز قدرت وی میگوید انوقت ما از وجود چنین مهرابی بی اطلاع باشیم که در حد یک شاه قدرت داشته.گرچه بنا بگفته مطلعین وبازماندگان مهرابخان شرخ مفصل تری ازوقایع زمان مهرابخان شیرانزهی (یا ناروئی ) پرداخته شده  وحتی از نخوه تیرخوردن وی ولنگ شدن پایش در جوانی و ازاولین لشکر کشی وی بطرف فنوج وکشتن بیت الله حاکم انجا که داماد وبرادرزاده الهوردیخان خان بشکرد بوده. وازدواج با بیوه بیت الله وثمر ان ازدواج پسری است بنام لطفعلی خان که هم اکنون بازماندگان لطفعلی خان همین شیرانزهی های ساکن ابادیهای اسفند و رامک وخیراباد فنوج میباشند که جمعیت شان به دها خانوارمیرسد .
ودومین لشکرکشی وی بکمک سعیدخان حاکم کهنوج ورودبار بوده وتصرف قلعه کهنوج وبیرون راندن ومجازات مخالفین سعید خان وبحکومت رساند مجدد وی را بتفصل بیان کردم. وهم ازازدواج با دختر سعید خان مالکی ( یا رودباری ) بنام جمال خاتون که ثمر این ازدواج هم محمد علی خان است بازماندگا ن محمد علی خان هم شیرانزهی های ساکن رودبار و فنوج وگه ومختاراباد میباشند که جمعیت اینها هم به دها خانوارمیرسد. وهم ازجنگ دشتیاری وشکست طایفه جدگال وبحکومت رساندن مجدد میر دوستین بلیده ای وهم علت قتل وی را بدست سران طوایف لاشار که در اسپکه اتفاق میافتد وانهم بتلافی خون میر مرادبک که وی در این زمان حاکم لاشار وگه وبنت بوده 



[ یکشنبه 90/9/20 ] [ 12:56 عصر ] [ ناروئی ]

نظر

حسن خان نارویی

در سال 1219 هـ.ق امیر کبیر محمد رضاخان نخعی را به سمت فرماندار سیستان منصوب کرد . ریچارد تاپر در مورد نقش سرداران بلوچ در جمع آوری مالیات برای دولت ایران می نویسد : با این که طوایف بلوچ به دولت مرکزی مالیات می پرداختند تا سال های دهه 1920 م. قدرت و اختیارات گسترده ای داشتند اما     خشونت هایی که قاجارها علیه طوایف بلوچ اعمال می کردند ، میراثی از کینه و نفرت نسبت به دولت مرکزی در بلوچستان به جای گذاشت. فشار دولت بر روسای طوایف بلوچ برای جمع آوری مالیات چندان زیادبود که برخی از آنان در اواخر قرن نوزدهم علیه قاجارها قیام کردند، از جمله در سال 1315 هـ.ق بلوچ ها تحت رهبری حسین خان نارویی علیه قاجار در سرحد ، سراوان و بمپور به پا خواستند و خواستار کاهش مالیات گردیدند . یکی از ویژگی های مهم حیات اجتماعی ـ سیاسی بلوچستان طایفه گرایی بود، بلوچ ها در قالب دهها طایفه بزرگ و کوچک سازماندهی می شد



[ یکشنبه 90/9/20 ] [ 12:55 عصر ] [ ناروئی ]

نظر

سردار سعید خان نارویی

سردار شریف خان نارویی  برادر دوست محمد خان بود که در رشادت زبانزد بود  در کتاب خاطرات خورشید شاه امیر افغانستان که با سردار شریف خان بسیار صمیمی و نزدیک بود بارها از شجاعت وی یاد شده  .

پس از مرگ سردار شریف خان سردار سعید خان جانشین پدر خود شد در آن زمان طایفه بسیار ضعیف شده بود  که با سختی فراوان سردار سعیدخان دوباره  قدرت را به طایفه بازگرداند . در آن دوره زمانی حکومت سیستان تحت سلطه حاکم قائنات  بود که وی با ناروئیها سر سازگاری نداشت سردار سعید خان بارها اقدام به بازپسگیری زمینهای قومی و اجدادیش کرد که با نفوذی که  حاکم قائنات در دربار قاجار داشت کار به جایی نمیبرد تا اینکه خود سردار سعیدخان همراه با تعداد اندکی از  مردانش به طهران رفت و چندین ماه در  دربار به انتظار انجام کارش بود  تا اینکه شوکت الملک با نفوذی که داشت دربار را مجاب کرد که سردار را به  سراغ گروهی از ترکمنها که به روستاهای مرزی ایران  حمله میبردند بفرستند تا اینگونه  سعیدخان را از بین ببرند.

دربار نیز قبول کرده شرط پس دادن زمینهای طایفه و تحویل اسناد را سرکوب گروه ترکمنها تعین کرد. سردار که چاره دیگری نداشت  مدتی صبر کرد تا مردان طایفه به  نزد او امدند و با تشکیل گروهی از مردان جنگی نارویی
به سراغ ترکمنهای متعرض رفت و  پس از غلبه بر آن قوم ترکمن به طهران بازگشت و دربار به ناچار اسناد زمینها را  به وی تحویل داد  .
وی در جنگ با ترکمنها بسیار با شجاعت جنگید و هنوز هم مثلی در میان ترکمنها رایج است که هنگامی که اسب ها  هنگام خوردن آب میترستد  میگویند: ((مگر سیدخان قره را دیدی که ترسیدی))
 قره در زبان محلی به معنی فرد سبزه است. و ترکمنها به سردار سعید خان  لقب سید خان قره داده  بودند.


سردار مردان جنگی را جدا گانه به سیستان فرستاد و خود به همراه  پسر کوچکش که حدود 7 سال داشت و تعداد بسیار اندکی همراهی از مسیر خراسان به سوی سیستان حرکت کرد  سعید خان زمانی که به قائن رسید مورد استقبال  شوکت الملک قرار گرفت و به دعوت او به امارت وی رفت در ان شبی که سعیدخان مهمان شوکت الملک بود با  سمی محلک مسموم گشت و همراهان وی توسط شوکت الملک کشته شدند و فقط همان کودک توانست جان بدر برده و سوار بر اسبی  به تنهایی توانست خود را به قوم خود در سیستان برساند و انها را از جریان مطلع ساخت .پسر بزرگ سردار سعید خان که خداداد خان نام داشت پس از اطلاع از ماجرا طایفه را منسجم کرد و با  تمامی مردان طایفه به سوی قائن رفت و با غافلگیر کردن شوکت الملک او و  افرادش را از پای در اورد و انتقام پدر خود را گرفت .
همین مساله باعث شد تا سردار خداداد خان برای دربار مشکلی تلقی شود که بر سر این مساله دسیسه های بسیار برای ایشان چیده شد.
منبع:http://narooie-000.blogfa.com/


[ یکشنبه 90/9/20 ] [ 12:54 عصر ] [ ناروئی ]

نظر

نامداران طایفه نارویی

  • درویش خان – پسر بزرگ دوستمحمد خان بود که می‌بایست بعد از پدرش بزرگ طایفه می‌شد اما عمویش شریف خان با او مخالفت کرد و بالاخره طی یک توطئه او را از پای درآورد.فرزندان وی عباس خان، محمد ناصرخان و محبعلی خان می‌باشند.
  • سردار شریف خان- برادر دوست محمدخان و عموی درویش خان بود. وی معاصربا سردارابراهیم خان سنجرانی و از هم پیمانان او بود.فرزندان وی علیخان، سعیدخان و محمدعلی خان بودند.
  • سعیدخان – پسر معروف سردار شریف خان بود که به هنگام حکومت امیرعلی اکبرخان حسام الدوله، امور حکومت سیستان را به عهده داشت آوازه وی تا سمنان و اصفهان هم به دلیل جنگ با راهزنان ترکمن پیچیده بود طوری که ترکمن‌ها ایشان را به نام سیدخان قره میشناستد که به معنای سیاه می‌باشد که به دلیل پوست سبزه ایشان است . سردار سعیدخان در شجاعت و رشادت فردی کاملا منحصر به فرد بود.

 

سران این طایفه سردار نظرخان ایرانی فرزند سردار خداداد خان و نوه سردار سعید خان بودند که در 19 بهمن 1330 در درگیریهای سیاسی در زابل شهید گردیدند.وشهادت ایشان موجب اختلاف شدید در طایفه تا جایی که فرزند ایشان سردار آریان خان مجبور به ترک وطن شد پس از سردار نظر خان فرزند یزرگ ایشان سردار پرویز خان به عنوان رییس طایفه انتخاب شدند که هم اکنون در سیستان سکونت دارند . قلعه سردار نظر خان هم اکنون در روستای ملک حیدری زابل پای برجاست

 

 

  • غلامعلی رئیس الذاکرین. کتاب زادسروان سیستان. چاپ 1370،
  • دکتر ایرج افشارسیستانی. کتاب سیستان.
  1. خاطرات کلنل پاتینجر.صفحه 59

 

منبع اصلی : http://narooie-000.blogfa.com/



[ یکشنبه 90/9/20 ] [ 12:53 عصر ] [ ناروئی ]

نظر